این فاصله را پیمودم
مابین عشق و فراموشی را
مابین تردید و حقیقت را
مانند فاصله ی پلک بر هم زدنی میمانست
و این قصه ی غصه هایمست که میسرایمشان..
آواز حزن انگیز پرستویی ست که بالهایش از غم کوچ یارای پروازشان نیست
قصه ی جنگ انگشتان منجمد در برفی، که تاب سرما ندارند
با مرگ
برای ماندن باید رفت !! رفت . . .
حسام حاتمی – پاییز(مهر)1391
عکس از : هفت روز
سلام جناب حاتمی.امیدوارم که حال شما خوب باشه.
با ذکر نام از شعر زیبای شما استفاده کردم.
در پناه خدا.
سلام
بسیار ممنونم