یکی دیگه از آثار مصطفی مستور نویسنده همشهری !!

اگر کتابهای دیگر مستور رو خوونده باشید به این شیوه داستان نویسی اوون عادت کردید . گویا مستور هیچوقت نمیخواد از این سبک داستان نویسی دست برداره .کلمات و روحی که بر کل کتاب سایه انداخته دقیقا مثل کتابهای گذشته هست و طرز بیان مطالب از کلیشه خاص داستان سرایی مستور پا فراتر نگذاشته .

زیاد مصر به موشکافی این کتاب نیستم اما از این مجموعه داستان 3 و 6 بیشتر نظرم رو جلب کرد .

چند قسمت جالب از این کتاب :

1-اشتباه اول من این بود که به تو اعتماد کردم . اشتباه دوم من این بود که عاشقت شدم . اشتباه سوم من این بود که فکر می کردم با تو خوشبخت می شم . اشتباه بعدی من این بود که تو رو صد بار بخشیدم . اشتباه هزارم من این بود که هیچ وقت خودم رو از پنجره پرت نکردم بیرون . هنوز هم دارم اشتباه می کنم که با تو حرف می زنم .

2-سخت تر از خودکشی اینه که خودت رو نکشی .

3-اتفاق تو نباید می افتاد و حالا که افتاده است من باید خود را عادت بدهم به فراموش کردن آن .

توصیه میکنم این کتاب رو بخرید مطمئنا ارزش خوندن خواهد داشت.

پستهاي مشابه :

۲ دیدگاه به “تهران در بعد از ظهر(دیازپام روح 5)”

  • سلام، وب قشنگی دارین. اگه مایل به تبادل لینک هستید من رو با نام ” یادداشت های من از دنیای وب ” لینک کنید و از طریق همین ایمیل اطلاع بدید تا با چه نامی شما رو لینک کنم.

    آدرس وبلاگ من:
    http://everytime.gigfa.com/

    خیلی ممنونم

  • sogol:

    من سحر نمیدانم_من فقط روحم را ک بزرگ بود و سنگین گستراندم.من سحر نمیدانم گفتی زمستان شده ای و من دلم ب حالت سوخت و روحم را ک بزرگ و سنگین بود مثل چادری روی تو کشیدم و ذکر عشق خواندم ک تو داغ شدی.من سحر نمیدانم نفس هات ب شماره افتاده بود و روح من با تنفس تو میتپید_گفتم دوستت دارم و تو دیگر نفس نکشیدی و روح من از تپش ایستاد گفتم نکنه تو را کشته باشم؟نکند من مرده باشم؟پس روحم را از روی تو برچیدم.اما تو نبودی غیب شده بودی.گفتم ک سحر نمیدانم.از مصطفی مستور

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: