حال که دستهاي پر مهرت را ندارم

حال که ديگر مرا نميخواهي

حال که فاصله ها بينمان بيداد ميکنند

چه بگويم ؟ چه بگويم ؟ تا عقربه های ساعت  به گذشته ها بازگردند ؟

روزها از پي هم همچو قطرات آبي  که از لابلاي انگشتانم فرار ميکنند ميگذرد

و من در حسرت گذشته آينده را نفرين ميکنم

آينده اي که هيچ اميدي به آن نيست

کاش بودي ، کاش بودی و ميديدي در سوگ ايام گذشته چه پير وفرسوده ام

کاش حرارت عشق جگر سوزم را از نگاه هاي عاشقانه ام ميخواندي

کاش با آن لبان آتشينت گل حيات را به وجودم هديه ميدادي

اما افسوس …

افسوس که روزها گذشتند و نفهميدي من که بودم ؟

گدايي حقير که آرزو داشت  خانه اش گوشه ي چشمان زيبای تو باشد…

حال ميروم

خسته – شکسته – نالان و سرگردان

در حسرت روزهاي گذشته

ای کاش زمان ميمرد !!

براي هميشه

چهارشنبه هفتم تیر 1385

حسام حاتمي

خطوطي كه به اين شكل هستند اگر امروز تاريخ تولد اين شعر بود هيچگاه متولد نميشدند !!!و شايد . . .

پستهاي مشابه :

۸ دیدگاه به “حسرت گذشته ها …”

  • tiam:

    آسمان را بنگر،که هنوز بعد صدها شب و روز
    مثل آن روز نخست
    گرم و آبي و پر از مهر،به ما مي خندد!
    يا زميني را که،دلش از سردي شب هاي خزان
    نه شکست و نه گرفت!
    بلکه از عاطفه لبريز شد و نفسي از سر اميد کشيد
    و در آغاز بهار،دشتي از ياس سپيد
    زير پاهامان ريخت
    تا بگويد که هنوز،پر امنيت احساس خداست!
    دوست من،غصه چرا؟!
    دوست من٬دل به غم دادن و از ياس سخن ها گفتن
    کار آنهايي نيست،که خدا را دارند…
    غم و اندوه،اگر هم روزي مثل باران باريد
    يا دل شيشه ايت،از لب پنجره عشق،زمين خورد و شکست
    با نگاهت به خدا،چتر شادي وا کن
    و بگو با دل خود،که خدا هست،خدا هست!
    او همانيست که در تارترين لحظه شب،راه نوراني اميد نشانم ميداد…
    او همانيست که هر لحظه دلش مي خواهد همه زندگيم،غرق شادي باشد…
    دوست من٬غصه اگر هست،بگو تا باشد!
    معني خوشبخت٬بودن اندوه است…!
    اين همه غصه و غم،اين همه شادي و شور
    چه بخواهي و چه نه٬ميوه يک باغند!
    همه را با هم و با عشق بچيين!
    ولي از ياد مبر
    پشت هر کوه بلند،سبزه زاريست پر از ياد خدا
    و در آن باز کسي مي خواند
    که خدا هست،خدا هست!
    و چرا غصه؟!چرا؟

  • الهام:

    …درست،ولی از بین این جملات خط خورده یه دو جمله هست که در حقشون کم لطفی کردی.

  • حسام جان به چشمهای خوانندگانت هم رحمی کن. یا رنگ فونتو عض کن یا قالبو .ممنون.;-)

    • اين قالب رو خودم طراحي كردم.
      تازه ورژن قديميترش رو نديديد !!
      يه درجه روشنتر شده و فاصله خطوط رو هم استاندارد كردم.
      توي رنگ باز هم ميشه دستكاري كرد و توي فاصله خطوط
      اما بعد از تغييرات جديد شما تنها كسي هستيد كه باز هم اين مسئله رو تكرار كرديد

  • حسام جان به چشم خوانندگانت رحمی کن یا رنگه فونتاتو روشن کن .یا قالبتو عوض کن.ممنون;-)

  • لازمه تا در زندگی بعضی وقتها به بن بست برسیم، تا که یاد بگیریم :

    * اتکامون فقط به پاهای رونده مون نباشه

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: