من سكوت ميخواهم
و قبري تاريك براي مدفون شدن
من عشق ميخواهم
و قلبي سرشار از درد فراغ
من غم ميخواهم
و چشماني هميشه اشكبار
من درد ميخواهم
و سينه اي مالامال از دردهاي بي درمان روحم
من مرگ ميخواهم
و خنده مردماني بر مزارم
كه
آرام
بر مزارم ميگذرند و زير لب ميگويند:
آه. .. .
چه ديوانه اي بود… اين تبعيدي دست باد.
28/4/88- نيشابور-حسام حاتمی-
سلام دوست عزیز.
بابا تو چقدر منفی میگی!
شعرهات فقط انرژی منفی میدن به ادم
پیشنهاد میکنم برای یه بار هم شده یه چیزهایی در مورد عشق و علاقه و وصال و از این جور چیزها بگی
اینجوری خیلی بهتره
che kasi bavar kard jangale jane mara atashe eshghe to khakestar kard….