در هیاهوی بی انتهای خیابان
به کنج خانه ام پناه میبرم
خسته از جستجوی نور
در سیاهی های اتاقم خواهم قنود
منو یک فنجان قهوه تلخ …
و تیک تیک ساعت اتاق
و شاید مزه این قهوه ،
شیرینترین از طعم لبهای آن زنی باشد که
لحظات مرا باخود دفن کرد
وخود در پی معشوقه هایش روان گشت
پستهاي مشابه :
- حرف دل مدتی است که با هر قدم قدمی بیشتر از خودم جا […]
- کوههای عظیم…قلبهای بزرگ كوههاي عظيم پر از چشمه اند و قلبهاي بزرگ پر از […]
- خلاء خاطرهها حجمهایی هستند که میپوشانند خلاءهای روح […]
- خوره بازی ! یه عمو دارم به اسم محمد با اینکه 2 تا بچه داره اما عینهو […]
- اینم یه مدلشه !! امروز در حال قدم زدن در یکی از خیابانهای اهواز بودم که […]
۳ دیدگاه به “قهوه تلخ”
ارسال دیدگاه
به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی
در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان
- #بگذار عشق خاصیت تو باشد
- #
نه رابطه خاص تو با کسی......آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!
- #دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت
- #بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!
اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!
- #
سلام کا یهو یادت افتادم یاد روزگاران بخیر
خسته از جستجوی نور… .عالی.
نور بس که پیداست نمیتونیم درکش کنیم .
هعی روزگارر، یادش بخیر اینجارو همیشه میخوندم