در هیاهوی بی انتهای خیابان

به کنج خانه ام پناه میبرم

خسته از جستجوی نور

در سیاهی های اتاقم خواهم قنود

منو یک فنجان قهوه تلخ …

و تیک تیک ساعت اتاق

و شاید مزه این  قهوه ،

شیرینترین از طعم لبهای آن زنی باشد که

لحظات مرا باخود دفن کرد

وخود در پی معشوقه هایش روان گشت

 

پستهاي مشابه :

  • معشوق آهنین دل. . . معشوق آهنین دل. . . آیینه‌وار بودیم همراز سینه صافان آن آهنین دل آمد درهم […]
  • کوههای عظیم…قلبهای بزرگکوههای عظیم…قلبهای بزرگ كوههاي عظيم پر از چشمه اند و قلبهاي بزرگ پر از […]
  • عشقعشق بگذار عشق خاصیت تو باشد نه رابطه خاص تو با […]
  • ديندين قومي متفکرند در مذهب و دين جمعي به گمان افتاده در راه […]
  • زجر اسارت ها. . . زجر اسارت ها. . . به كدامين زجر دلخوش داشته اي در كدامين درد غنوده اي به […]

۳ دیدگاه به “قهوه تلخ”

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: