برچسب های پست ‘تنهایی’

در هجمه ای از خاطرات فسرده

و در لختی یک انتظار بی پایان

نگران

و پریشان

استاده ام

ای کاش میامدی و لبریزم میساختی از استشمام تمام لحظه هایی که بوی با تو بودن میدهند.

حسام حاتمی

دست خط زشت بنده رو مشاهده میکنید. برای مشاهده بهتر عکس روی اوون کلیک کنید.

این دیوار نوشته را در سفری که به یکی از شهرهای حومه اهواز داشتم دیدم ، همیشه دیوار نوشته ها برای من حرفهای جالبی دارند که اینبار شما رو هم مهمان کردم.

آتش گرفتم  ،

آنقدر که یادی از حال من نمیکنی ،

اگر در غربت هم بمیرم ،

خیالی از من در سرت نخواهد بود.


لب به گلایه مگشا

به يادآور ،به يادآور، ايامي را که

ميان  انبوه زجه هاي تنهاييت به بلوغ رسيدي

و دل به اميدهاي درخشان ديروز

که حال جز خاکستري از آنها در ذهنت باقي نمانده

پا به عرصه مکافاتت نهادي ، اما  به بهانه کدامين جنايت ….؟!

 

بسيار ملامتها ديدي

و اشکها ريختي

اما افسوس،افسوس

کسي تورا پيدا نکرد

و تا به گردن در اين لجنزار

فرورفتي، وفرورفتي

و دل خوش داشتي به دستي نجات بخش …اما دريغ..

اين نزديکيها هيچ بويي به مشام نميرسد

جزبوي تعفن مردار افکاري پوسيده، مرده و سربه مهر

بر فرسودگي اين تن اسير ميافزا

و لب به گلايه مگشا

که بيرحمانه تورا سلاخي خواهند کرد

و هيچ باکشان نيست

کار هررزوشان کشتن دوباره توست.

چهارشنبه بیست و یکم شهریور 1386-حسام حاتمی-

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: