آن درخت رسیده به افلاک را میبینی
چگونه در دل این جنگل سیاه قامت برافراشته
شاخه هایش سر به آسمان کبود نهاده اند
و ریشه هایش در دل این خاک سیاه عشق بازی میکنند
تنه ی پوست انداخته اش حکایت از عمری دارد 30 یا 40 ساله
آری میتوان زیست
در اعماق سیاهی ها
و سر به سپیدی ها نهاد
(- چه مسخره شد !
چند وقتی هست حرفی نزدم . سکوت اینروزهای وبلاگ رو به بزرگواری خود ببخشید . گاهی سکوت پر است از حرفهای ناگفتهو رازهای سر به مهر….درخت هم بهانه ای بود برای سلام و اینکه “زنده ام “
سلام.
چه خوب که زنده اید.
بسیار زیبا بود.
khosh halm k ru b sepidi miri
manam mikham bargardm b zendegi
b hamin hafte qabl