برچسب های پست ‘عشق’
دگردر چشمانم نمینگری
و لغزش اشکها را بر گونه ام حس نمیکنی
بغضهای فروخورده ام را نمیفهمی
دیگر
پناه قامت خمیده ام نمیشوی
و نا توانی دستهای لرزان و رنجورم را نمیخوانی
آه
هنوز هم عشق بر سراپرده قلبم جاریست
بیا
شور و شوق تپیدن باش
پناه دست لرزانم
و حجاب چشم گریانم…
بیا
بیا و روشنایی بخش شام تارم باش
که بی تو شک دارم به دمیدن سپیده ی فردا
و
ناگزیرم به آغوش گشودن در تاریکیهایی که همیشه از آنها گریزان بودم
اما
هنوز هم عشق بر سراپرده قلبم جاریست
حسام حاتمی-اسفند 88
من سكوت ميخواهم
و قبري تاريك براي مدفون شدن
من عشق ميخواهم
و قلبي سرشار از درد فراغ
من غم ميخواهم
و چشماني هميشه اشكبار
من درد ميخواهم
و سينه اي مالامال از دردهاي بي درمان روحم
من مرگ ميخواهم
و خنده مردماني بر مزارم
كه
آرام
بر مزارم ميگذرند و زير لب ميگويند:
آه. .. .
چه ديوانه اي بود… اين تبعيدي دست باد.
28/4/88- نيشابور-حسام حاتمی-