بيا بگذريم
از اين هجو نامانوس زمان
وزين مردار افكار
و رها كن اين زن يائسه را
كه حاصلي نخواهد افكند
اين جاده تاريك را تا به كي بايد رفتن
و نرسيدن
و اين اشعار از هم گسيخته را
تا به كي بايد گفتن
و غم و اندوه را به دل خريدن
و ره به اشك نيالودن
و باده گسستن با ياد چشمهايش
و باز هم
اشك در اين چشم مست
ره به گونه نخواهد برد
باده بر جاي مينهم
و ميگذرم . .
حسام حاتمي
khoone tekoonye khoobi bood:)
ali bod
خیییلی عجیبه که شعر هم می گید،آخه بر نامه نویسا احساس ندارن.
پس شما یااستثنائی یا شعرا مال خودت نیست!!!
همه این اشعار متعلق به خود بنده هست .از کپی برداری بدون ذکر نام منبع در این وبلاگ همیشه خودداری شده و خواهد شد.
با تشکر از نظر شما .