در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی. شیخ جنید برگذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نیز بر وی افتاد. مست شرم داشت گفت: یا شیخ! چنین که هستم می نمایم تو چنانکه می نمایی هستی؟

پستهاي مشابه :

۲ دیدگاه به “خودت باش”

  • tanha:

    کسانی هستند که با ما صحبت می کنند و ما به آنها گوش نمی دهیم، کسانی هستند که ما را آزار می دهند و جراحت ماندگاری باقی نمی گذارند ، اما کسانی هم هستند که تنها سر راه ما قرار می گیرند و مهر و نشان شان را برای همیشه بر ما می گذارند. سیسیلیا میرلز

  • tanha:

    چه آرزوها كه داشتم من و دیگر ندارم
    چها كه می بینم و باور ندارم
    چها ،‌چها ، چها ، كه می بینم و باور ندارم
    مویه
    حذر نجویم از هر چه مرا برسر آید
    گو در آید ، در آید
    كه بگذر ندارد و من هم كه بگذر ندارم
    برگشت به فرود
    اگرچه باور ندارم كه یاور ندارم
    چه آرزوها كه داشتم من و دیگر ندارم
    مخالف
    سپیده سر زد و من خوابم نبرده باز
    نه خوابم كه سیر ستاره و مهتابم نبرده باز
    چه آرزوها كه داشتیم و دگر نداریم
    خبر نداریم
    خوشا كزین بستر دیگر ، سر بر نداریم
    برگشت
    در این غم ، چون شمع ماتم
    عجب كه از گریه آبم نبرده باز
    چها چها چها كه می بینم و باور ندارم
    چه آرزوها كه داشتم من و دیگر ندارم

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: