آن درخت رسیده به افلاک را میبینی

چگونه در دل این جنگل سیاه قامت برافراشته

شاخه هایش سر به آسمان کبود نهاده اند

و ریشه هایش در دل این خاک سیاه عشق بازی میکنند

تنه ی پوست انداخته اش حکایت از عمری دارد 30 یا 40 ساله

آری میتوان زیست

در اعماق سیاهی ها

و سر به سپیدی ها نهاد

(- چه مسخره شد ! Embarassed

چند وقتی هست حرفی نزدم . سکوت اینروزهای وبلاگ رو به بزرگواری خود ببخشید . گاهی سکوت پر است از حرفهای ناگفتهو رازهای سر به مهر….درخت هم بهانه ای بود برای سلام و اینکه “زنده ام “

پستهاي مشابه :

  • خوی واروونه دیوها !(دیازپام1)خوی واروونه دیوها !(دیازپام1) این علیرضا میراسدالله عجب موجود عجیب و غریبیست ، نوشته […]
  • ديندين قومي متفکرند در مذهب و دين جمعي به گمان افتاده در راه […]
  • بيدارشوبيدارشو بیدار شو... بیدار شو... برایت جز برگی سوخته و قلبی روبه […]
  • مشکلات با سایت . . .مشکلات با سایت . . . پنج شنبه در آخرین ساعات اداری درحال تغییر بعضی از ویژگیهای […]
  • خوره بازی !خوره بازی ! یه عمو دارم به اسم محمد با اینکه 2 تا بچه داره اما عینهو […]

۳ دیدگاه به “درخت”

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: