دستهای ناتوان
به دنبالت..
پرده ها را کنار زدم،
تو را ديدم که گوشه اي نشسته اي و در نهان خود، گريه ميکني
اشکهايت مرا به ياد باران ديشب انداخت
باراني که زمين تشنه را سيراب کرد
کنارت نشستم
دستان سردت را با گرمي وجودم فشردم
گونه هايت را از اشک پاک کردم
دردهايت را شنيدم
کاش ميشد دستهايم را همچو خاک ميکردم تا جوانه ميزدي
شکوفا ميشدي و غمهايت را به باد ميسپردي
اما دريغ
دستان من توان ندارند ،توان ندارند
حال من درخلوت تنهايي خويش ميگريم
کاش ميتوانستم …
حسام حاتمی-دوشنبه چهاردهم آبان 1386

پستهاي مشابه :

۵ دیدگاه به “کاش میتوانستم . .”

  • Tلاله:

    ببین اندام تنهاییم را
    که در لحظه های خاکستری
    در انتظار طلوع خورشید است
    این شب ها
    چشم های من خسته است
    گاهی اشک ، گاهی انتظار
    این سهم چشم های من است

  • Tلاله:

    من شعرهایی رو تو وبلاگم بقول شما copy وpaste میکنم که به اونا علاقه دارم و میتونم بوسیله اونا حسمو بیان کنم.

  • آشفته:

    کاش وقتی بمیرم تمام اجزای بدنم بشه پروانه های کوچک.کجا بپرند مهم نیست؛این دنیا یا اون دنیا.مهم اینه که تمام بدنم بشه پروانه های کوچک با مغزهایی کوچک,ذهنی ناچیز,و با بالهایی فراغ…

  • آشفته:

    sher hat por az ehsas va deltangie.engar talangor mizane be zehne tanhaie adam.bad adam havas mikone kami az deltangihash bege.intor mishe ke rahgozari mese man zire safheye deltangihat shoru mikone be khat khati kardan……

  • ghazal:

    salam.sherhat kheyli khoshkelan..deltangi adamo mikoshe.vali imidvaram to hichvaght namiri…ghashangi eshgh be negaranishe be naresidane.eshgh mesle ghaza mimone vaghti behesh beresi mikhorish o unam tamam misheeee.vali eshghi ke behesh naresi hamishe yade un deleto nbe atish mikeshe o in atishe ke hameye vojode adamo garm mikone..

ارسال دیدگاه

موضوعات:
وبلاگی برای تمام فصول:

به پاس حفظ حرمت انسانی و احترام به حقوق یکدیگر لطفا مطالب وبلاگ را تنها با نام و لینک دسترسی به "وبلاگی برای تمام فصول" ذکر نمایید.
با تشکر-حسام حاتمی

درددل:
  • در دلم زخمی است نه به عمق يک چاه يا بيکرانگی آه به انداز هی لانه ی پرنده ی کوچکی است که به آن سوی سادگی پريد شعر روی جلد: از سروده های زندان

    - #
  • بگذار عشق خاصیت تو باشد
    نه رابطه خاص تو با کسی......

    - #
  • آنکه نتواند به نیکی پاس هر مخلوق داد .......... از چه کرد این آفرینش را مگر مجبور بود ؟!

    - #
  • دین همچون شراب است. آن چنان را آن چنان تر می کند. حیوان ها را حیوان تر و انسان ها را انسان ت

    - #
  • بچه که بودم همیشه فکر می کردم چقدر بزرگن این آدما...و ترسیدم!

    اما بزرگتر که شدم٬ دیدم چقدر کوچیکن...و ترسیدم!

    - #
جستجو :
گفتگو با من:
وضع آپتایم سرور من:
تضمین تراکنشهای مالی توسط: